در این مطلب می خوانیم که چه نقدهایی به ابزار MBTI وارد میشود و به بررسی آنها خواهیم پرداخت.
۱- دانش MBTI شبه علم است و فرقی با آسترولوژی ندارد.
درست نیست. چون در شبه علم، شواهد تجربی برای فرضیات مطرح شده وجود ندارد ولی MBTI با وجود مشکلاتی که دارد، اما شواهد تجربی قابل قبولی دارد و تا الان هیچ تحقیق علمی نشان نداده که MBTI اعتبار ندارد. در حالی که در مورد آسترولوژی بارها عدم اعتبار تجربی آن ثابت شده است.
۲- تستهای شخصیتی دیگری وجود دارند که علمیتر از MBTI هستند.
درست است. MBTI یک ابزار قدیمی است و ریشه آن به تیپشناسی یونگی در صد سال قبل برمیگردد. این ابزار خیلی پیشتر از ظهور روشهای مدرن اعتبارسنجی تستهای شخصیتی ایجاد شده پس جای تعجب ندارد که نتایج درخشانی از این اعتبارسنجیها به دست نیاورد. اما با اینکه عرصه برای استفاده از تستهای بهتر باز است اما تا الان هیچ تستی نتوانسته جای MBTI را بگیرد. حتی تست بیگ فایو هم که اعتبار تجربی بالایی دارد تا الان نتوانسته به اندازه MBTI جذاب باشد چون به اعتقاد منتقدانش، خستهکننده است و نمیشود در زندگی روزمره از آن استفاده کرد. به علاوه بیگ فایو نمیگوید که نمره نتایجی که از آن به دست میآید چه معنایی دارد و ویژگیهای شخصیتی را مثل MBTI توضیح نمیدهد.
۳- بر اساس شواهد تجربی، تیپ وجود ندارد چون ویژگیهای انسانی در یک طیف قرار میگیرند نه در دو بخش جدا از هم.
درست است. شواهد تجربی میگویند که ابعاد قابل اندازهگیری شخصیت در یک طیف قرار میگیرند و نه در دو دسته جدا از هم و این تفاوت با دادههای تجربی، تنها نقطه ضعف ابزار MBTI در خصوص اعتبار علمی آن است و هنوز راه حلی برای آن پیدا نشده است. البته باید در نظر داشت که این روش طیف بودن تیپ شبیه به روش تشخیص شخصیتهای خودشیفته یا پارانویید است. به علاوه میتوان تیپ را وسیلهای برای میانبر ذهنی در نظر گرفت نه یک ماهیت تجربی. همچنین باید بدانیم که هیچ تستی عالی نیست و به جای اینکه به دنبال پیدا کردن خطاهای MBTI باشیم، ببینیم که این تست در مقایسه با بقیه تستها چگونه عمل میکند. تستی مثل بیگ فایو در واقع مکمل MBTI است چون تصویر درستی از رفتار فرد ارائه میدهد در حالی که MBTI بر اساس نظریه یونگ میگوید چرا یک نفر اینطور رفتار میکند.
۴- افرادی که چند بار تست MBTI را میدهند، اغلب نتیجه تیپ آنها متفاوت در میآید. (روایی آزمون مجدد)
درست است. همانطور که در مورد قبل گفته شد، ویژگیهای انسانی طیف هستند و چون در MBTI این طیف به دو بخش مجزا تقسیم میشود، اغلب، نتیجه آزمون مجدد افراد متفاوت در میآید. در واقع ماهیت دوقطبی MBTI است که باعث چنین نتیجهای میشود و همین موضوع هم بزرگترین نقطه ضعف آن است. اما MBTI هدف نیست بلکه وسیلهای برای کمی کردن نظریه یونگ است و مفاهیم یونگی هم به سادگی مفاهیم بیگ فایو قابل بیان نیستند. کارکردهای شناختی یونگ به شدت پیچیده هستند و رابطه دیالکتیکی با یکدیگر دارند و مدام در حال دلالت ضمنی، نفی و تکمیل یکدیگر هستند. به عبارت دیگر، پیچیدگی مفاهیم یونگ فراتر از آن است که قادر باشیم آنها را به شکل تجربی تایید یا رد کنیم. در واقع مشکل از مفاهیم یونگ نیست بلکه مسئله، پروسه ترجمه و تفسیر مفاهیم برای استفاده در آزمونی تجربی است. برای مثال اگر شواهد تجربی نشان دهد که کسی جایی بین برونگرا و درونگرا قرار دارد و در نظریه یونگ میانگرا وجود ندارد، میتوان به این بخش از نظریه یونگ رجوع کرد که میگوید تمام افراد بخشهایی از شخصیت خود را درونریز و بخشهایی را برونریز میکنند و اگر نتیجه تست کسی در میانه این دو قرار داشت، مبنی بر رد شدن نظریه یونگ نیست و تنها به شکل خاصی از تفسیر این نظریه برمیگردد.
۵- توصیف MBTI از تیپها مبهم و تملقآمیز است و هر کسی میتواند با آن موافق باشد (اثر فورر).
درست است. به همین دلیل ما خیلی به توصیف تیپها در سایت خود نمیپردازیم. دنیا پر از آدمهایی است که فکر میکنند تیپ خاصی هستند چون تصویری مبهم و تملقآمیز از آن تیپ در زمان آشنایی آنها با MBTI به دستشان رسیده است. یکی از دلایلی که MBTI چنین عباراتی استفاده میکند این است که این ابزار برای استفاده در سازمانها توسعه پیدا کرده و در آنها لازم بوده که شرکتکنندگان این ابزار را بپذیرند و خودشان را یکی از تیپها بدانند در حالی که بیگ فایو برای استفاده محققان ایجاد شده و نیازی به تایید شرکتکنندگان نداشته است. اما این روزها که بیگ فایو را هم میخواهند در سازمانها به کار ببرند، از توصیفهای مبهم و تملقآمیز مشابهی در تفسیر نتایج استفاده میکنند. تحقیقات نشان داده که تقریبا همه خودشان را خاص، پیچیده و باهوشتر از حد متوسط میدانند و در عین حال از اینکه از گروه طرد شوند هم میترسند. به همین دلیل دوست دارند حس کنند که هم درست درک شدهاند و هم این ترس برایشان خطری ندارد. و در نهایت تقریبا همه افراد خودشان را خلاق میدانند و به همین دلیل است که در سیستم MBTI افراد بیش از اندازه به این نتیجه میرسند که شمی هستند. اما یادتان باشد که اساس MBTI این توصیفها نیست، بلکه نظریه شناختی یونگ است و این نظریه هنوز خیلی کم درک شده است و کار کردن روی آن در مقایسه با MBTI آنقدرها سودآور نیست.
۶- روانشناسان و محققان دانشگاهی MBTI را جدی نمیگیرند.
هم درست است و هم نیست. بعضیها آن را جدی میگیرند و بعضی دیگر نه. بعضی از خوشنامترین مجلات اغلب تحقیقاتی را چاپ میکنند که در آنها از MBTI استفاده شده است. درست است که گرایش جامعه علمی به استفاده از بیگ فایو برای تحقیقات آکادمیک است اما این موضوع به این معنا نیست که هیچ محققی از MBTI استفاده نمیکند یا این ابزار نمیتواند کاری بهتر از بیگ فایو انجام دهد. جامعه آکادمیک اغلب نقدهایی منصفانه و متعادل نسبت به MBTI داشته است ولی برخی محققانی که این ابزار را نقد میکنند، به کل از عملکرد آن غفلت داشته و صداقت را در نقل منابع علمی رعایت نمیکنند. بعضی از منتقدان آکادمیک هم از برخورد احساسی و استاندارد دوگانه استفاده میکنند و تقریبا همیشه در ریویوهای خود نقاط ضعف MBTI را بیش از اندازه برجسته کرده و احساسی نقد میکنند.
۷- کارکردهای شناختی یونگ خوب بودند تا اینکه ایزابل مایرز و MBTI این نظریه را ساده کردند که باعث شد اشتباه به نظر برسد.
درست نیست. کارکردهای شناختی یونگ مجموعهای از فرآیندهای روانی فرضی است که رد کردن یا کمی کردن آن بسیار دشوار است. مفاهیم یونگ به خودی خود فقط کلماتی نوشته شده در کتاب هستند و نیاز به عملیاتی دارند که بتوان آنها را وارد علم تجربی کرد و MBTI یکی از همین عملیات است و به جز آن روشهای بسیار دیگری هم وجود دارند. اما بیشترین اعتبار و گستردهترین استفاده از این ابزارها به MBTI تعلق میگیرد و تقریبا تمام ابزارهای دیگر حتی وقتی ادعا میکنند از MBTI مستقل هستند، از ایدههای ایزابل مایرز استفاده کردهاند.
۸- MBTI از روشهای شبهعلم مانند تحلیل دست خط (خطشناسی) و خواندن صورت (چهرهخوانی) استفاده میکند.
درست نیست. تیپولوژی یونگ و MBTI هر دو مشخصا به عنوان ابزاری برای روانشناسی ایجاده شدهاند و هیچ نوشتهای از یونگ یا منابع رسمی MBTI در رابطه با تحلیل خط یا چهره و ارتباط آن با تیپ شخصیتی افراد وجود ندارد. حتی وقتی فروید میخواست از ویژگیهای فیزیکی فرد به عنوان نشانهای از شخصیت او استفاده کند، یونگ تاکید داشت که تیپولوژی او منحصرا بر پایه ویژگیهای روانی بنا شده است و زندگینامهنویس او هم این موضوع را مشخصا بیان کرده است. تنها اشتراک چنین تحلیلهایی با MBTI این است که برخی از علاقهمندان به این ابزار، از اینکه آن را با شبهعلم ترکیب کنند لذت میبرند و این کار هیچ مبنای علمی ندارد. ناشران رسمی MBTI هم نمیتوانند این کارها را کنترل کنند که چه کسی و به چه منظوری آن را به کار میبرد.
۹- چهار دایکاتومی همه چیز را درباره شخصیت انسان نمیگویند. حتی اگر MBTI شبهعلم هم نباشد، اغلب آماتورها از آن استفاده میکنند و برای توضیح چیزهایی به کار میرود که قادر به توضیح آنها نیست.
درست است. MBTI برخلاف بیگ فایو هیچ چیزی درباره عصبی بودن فرد نمیگوید. MBTI و بیگ فایو، هر دو، در مقایسه با MCMI هیچ چیزی درباره پارانوید بودن افراد نمیگویند. تستهای مختلف شخصیتی، فاکتورهای مختلفی از شخصیت را میسنجند و MBTI را نباید به این منظور استفاده کرد که همه چیز را درباره شخصیت بگوید. با این حال، خیلی از علاقهمندان به این ابزار، به مطالعه عمیقتر شخصیت نمیپردازند و فکر میکنند MBTI همه چیز را توضیح میدهد. حتی خیلی از متخصصان MBTI هم به ندرت دید وسیعتری به MBTI دارند و دوست دارند فکر کنند که MBTI همه چیز را میتواند توضیح دهد. از این رو، نمیتوان خود ابزار MBTI را برای استفاده نادرست عدهای از آن، مقصر دانست.